دسته: شهیدانه

  • راه  شهید ابراهیم هادی راهیست که باید رفت

    راه  شهید ابراهیم هادی راهیست که باید رفت

    از خیابان شهدا؛
    آرام آرام در حال گذر بودم!

    اولین کوچه به نام شهید ابراهیم هادی بود…
    هیبت خاصی داشت…
    مشغول تدریس بود!
    مبارزه با هوای_نفس،نگهبانی دل…
    کم آوردم…
    گذشتم…

    گوچه انگار کانال بود!
    بله؛
    شهید ابراهیم هادی…
    انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
    هم مدارس!
    هم دانشگاه!
    هم فضای مجازی!
    مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در دنیا خطر لغزش و غفلت تهدیدشان میکرد!

    ایثارش را دیدم…

    از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم…

    پرونده های باقیمانده روی زمین!
    دیدم شهدای گمنام وساطت میکردند،برایشان…

    ک اسم من هم بود!
    وساطت فایده نداشت…
    از حرف تا عمل!
    فاصله زیاد بود…

    دیگر پاهایم رمق نداشت!
    افتادم…
    خودم دیدم که با حالم چه کردم!
    تمام شد…

    از کوچه پس کوچه های دنیا!
    بی شهدا،نمی توان گذشت…

    یادی از شهدا

    هیهات منه الذله : محال است تن به ذلت دهیم

  • میگفت…

    میگفت…

    خِجالت میکشم‌ْهمه جاچادربپوشم..!

    معمولا‌ًتو‌فامیل هیشکی هم سن و

    سال من‌چادری‌نیست.!

    میشم‌گاو‌پیشونی سفید..!

    گفتم…

    قرارنیست همه مثل‌تو‌باشن که.!

    ماه‌أگه‌بیشتر‌از‌یکی تو‌آسمون ازش بود،

    که‌ دیگه‌ فرقی با‌ ستاره‌ها‌نداشت.

    تو‌ماه‌ باش…


    شهیدگنجۍخطاب‌به‌شهیدآوینی


    گفت:حاج‌ مرتضی.!

    دیگه‌ باب‌ شهادت‌ هم‌ بسته شد…

    شهیدآوینی در‌جواب‌ گفت؛

    نه برادر.!

    شهادت‌ لباس‌ تک‌ سایزۍ است

    که‌ باید تن‌ِ آدم‌ِ به‌ اندازه‌ آن‌ در‌آید

    هروقت‌ به‌ سایز‌این‌ لباسِ‌ تک سایز

    درآمدی…پروازمیکنی…!

    مطمئن باش..

    هیهات منه الذله : محال است تن به ذلت دهیم

  • شهیدانه – شهید محمد حسین یوسف الهی

    شهیدانه – شهید محمد حسین یوسف الهی

    امام حسین ( ع ) فقط مشکی پوش و گریه کن نمی خواهد ! از این ها فراوان دارد ,

    امام حسین ( ع ) رهرو می خواهد !

    شهید محمد حسین یوسف الهی

    ان شا الله رهرو سید الشهدا و شهدای وطنمون باشیم .

    هیهات منه الذله : محال است تن به ذلت دهیم

  • شهیدانه

    شهیدانه

    بابایی..
    میشه‌نری؟!
    اخه‌من‌دوست‌دارم
    +عزیزدل‌بابا‌اگر‌من‌نرم
    حرم‌عمه‌جان‌خراب‌میشه
    اگر‌من‌نرم‌‌همسن‌سالات‌نمیتونن‌درس‌بخونن‌
    نمیتونن‌زندگی‌کنن
    بابا..
    +جان‌دل‌بابا
    یه‌قول‌میدی‌بهم؟!
    +چه‌قولی؟
    مراقب‌خودت‌باشیا..
    منم‌یادت‌نره
    قول‌بده‌برگردی
    ولی‌حتی‌انگشتتم‌نبری
    +قول‌میدم..
    هیچ‌وقت‌یادم‌نمیری
    وجودمنی‌چطوری‌یادم‌بری؟!
    چشم‌مراقب‌خودمم
    دخترِبابا‌شماهم‌قول‌بده‌
    مراقب‌مادرت‌و‌خواهر‌‌وبرادرت‌باشی
    قول‌میدم‌برگردم..
    ولی‌معلوم‌نیست‌شایدانگشتم‌موندلای‌در‌ماشین..!
    _خنده‌ای‌زد..
    (خنده‌ای‌از‌جنس‌خنده‌اسمانی‌ها)
    دخترشو‌بغل‌کرد
    بوسید..
    با‌بقیه‌‌خدافظی‌کرد
    یکم‌ب‌دختراش‌و‌پسراش‌نگاه‌کرد
    رفت‌نوزادشو‌گرفت‌بغلش‌وگونه‌اش‌بوسید..!
    گفت‌قول‌بده‌راه‌منو‌ادامه‌بدی..
    کولشو‌گذاشت‌روی‌دوشش
    رفت..

    دختر‌توی‌نبودش‌بی‌قراری‌میکرد
    وقتی‌باباش‌زنگ‌میزد
    بغضش‌بزورقورت‌میداد..
    بریده‌بریده‌میگفت:
    ب..ا..با
    با..بایی
    کی‌برمیگردی!؟
    گوشیو‌میداد‌دست‌مادر
    میدوید‌توی‌اتاق‌..
    گوشه‌همیشگی‌مینشست‌ب‌عکس‌های‌باباش‌
    خیره‌‌میشد..
    بالاخره‌انتظارش‌تموم‌شد
    باباش‌به‌قولش‌عمل‌کرد..
    برگشت..
    مراقب‌خودش‌بودا
    اخه‌‌قول‌داده‌بود‌زخمی‌نشه
    بی‌سر‌اومد

    خودشو‌اماده‌کرده‌بود‌واسه‌بغل‌بابایی
    نه‌بغل‌کردن‌تابوت..!
    الان‌دیگه‌پاتوق‌همیشگیش‌شده‌بود‌مزاربابا
    هرچی‌میشد‌میرفت‌پیشش‌و‌درد‌و‌دل‌میکرد
    چه‌شب‌ها‌که‌تاخودصبح‌نمیخوابید‌و‌
    باعکس‌بابا‌صحبت‌میکرد
    و‌اشکاش‌مثل‌سیل‌جاری‌میشد..!

    حالاشما‌بگید‌
    این‌همه‌طعنه‌و‌کنایه‌شنیدن‌
    برای‌پول‌رفته؟!
    اخه‌‌خودت‌حاضری‌بخاطر‌پول‌بری‌و‌برنگردی؟!
    بری‌و‌دخترت‌بی‌تاب‌ویتیم‌بشه!؟
    حاضری!؟

    هیهات منه الذله : محال است تن به ذلت دهیم