روزی حلال

حقیقت اسلامی

روزی حلال _ خواهر شهید

پیامبر اعظم ( ص ) می فرماید :

فرزندانتان را در خوب شدنشان یاری کنید. زیرا هر که بخواهد می تواند نافرمانی را از فرزند خود بیرون کند.

نهج اافصاحه _ حدیث 370

بر این اساس پدرمان در تربیت صحیح ابراهیم و دیگر بچه ها اصلا کوتاهی نکرد. البته پدرمان بسیار انسان باتقوایی بود. اهل مسجد و هیئت بود و به رزق حلال بسیار اهمیت می داد .

او خوب میدانست

پیامبر ( ص ) می فرماید :

عبادت ده جزء دارد که نه جزء آن به دست آوردن روزی حلال است .

بحار الانوار _ جلد 103 _ صفحه 7

برای همین وقتی عده ای از اراذل , در محله امیریه ( شاپور ) آن زمان , اذیتش می کردند و نمی گذاشتند کاسبی حلال داشته باشد , مغازه ای که از ارث پدری به دست آورده بود را فروخت و به کارخانه قند رفت. آنجا مشغول کارگری شد.

صبح تا شب مقابل کوره می ایستاد. تازه آن موقع توانست خانه کوچک ( حدود 40 متر ) بخرد.

ابراهیم بارها گفته بود : اگر پدرم بچه های خوبی تربیت کرد. به خاطر سختی هایی بود که برای رزق حلال می کشید.

هرزمان از کودکی خودش یاد می کرد می گفت : پدرم با من حفظ قرآن کار می کرد. همیشه مرا به مسجد می برد. بیشتر به مسجد آیت الله نوری پایین چهارراه سرچشمه می رفتیم. آنجا هیئت حضرت علی اصغر برپا بود. پدرم افتخار خادمی آن هیئت را داشت.

یادم هست که در همان سالهای پایانی دبستان , ابراهیم کاری کرد که پدر عصبانی شد و گفت : ابراهیم برو بیرون و تا شب هم برنگرد! ابراهیم تا شب به خانه نیامد. همه خانواده ناراحت بودند که برای ناهار چه کرده. اما روی حرف پدر حرفی نمی زدند.

شب بود که ابراهیم برگشت. با ادب به همه سلام کرد. بلافاصله سوال کردم : ناهار چیکار کردی داداش؟! پدر در حالی که هنوز ناراحت نشان می داد , اما منتظر جواب ابراهیم بود.

ابراهیم خیلی آهسته گفت : تو کوچه راه می رفتم , دیدم پیرزن کلی وساِئل خریده , نمی تونه چیکار کنه و چطوری بره خونه. من هم رفتم کمک کردم. وسائلش را تا منزل بردم. پیرزن هم کلی تشکر کرد و سکه 5 ریالی به من داد. نمی خواستم قبول کنم ولی خیلی اصرار کرد. من هم مطمئن بودم این پول حلاله , چون براش زحمت کشیده بودم. ظهر با همون پول نان خریدم و خوردم.

پدر وقتی ماجرا را شنید لبخندی از رضایت برلبانش نقش بست.خوشحال بود که پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و به روزی حلال اهمیت می دهد.

دوستی پدر با ابراهیم از رابطه پدر و پسرفراتر بود. محبتی عجیب بین آن دو برقرار بود که ثمره آن در رشد شخصیتی این پسر مشخص بود. اما این رابطه دوستانه زیاد طولانی نشد!

ابراهیم نوجوان بود که طعم حمایت های پدر را از دست داد. در یک غروب غم انگیز سایه سنگین یتیمی را برسرش احساس کرد.

پس از فقدان پدر , بیشتر دوستان و آشنایان به ابراهیم توصیه کردند به سراغ ورزش برود. او هم قبول کرد.

سلام برابراهیم1 _ جلد اول _ صفحه 16 و 17

مطلبی در مورد شهید ابراهیم هادی از زبان خواهر بزرگوارشون

#حقیقت اسلام #حقیقت اسلامی #پایگاه حقیقت اسلامی

 منبع: SMSaks.ir | پایگاه حقیقت اسلامی


اَللّهُمَّ‌عَجِّل‌لِوَلیِّکَ‌الفَرَج

هیهات منه الذله: محال است تن به ذلت دهیم.

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *